حوالحق
خون
گفته ميشود كه آب مايه حيات است و زندگي جانداران به آن وابسته است، اما اگر آب مايه حيات موجودات است اين خون است كه مايه حيات جوامع و اديان الهي است. آري خون، خون هميشه مزارع اسلام را آبياري كرده و به پاي آن سوخته تا اسلام را بر همه عالم سايه گستر سازد، نه آب. شايد اولين خون، خون قابيل بود كه مزارع اسلام را آبياري كرد. اگر آب مايه حيات است چرا ابراهيم ميخواهد خون، آنهم خون عزيزترينش، را به درگاه معبودش عرضه دارد؟
بعضيها گفتهاند اسلام دين شمشير است و به زور شمشير تا به اين مقام و مرتبه صعود كرده است. ولي اسلام نه بهزور شمشير كه به خون جوانان و حقانيت خود اين تابع صعودي را تعريف و اثبات كرده است و سوار بر آن مي تازد. اگر حمزه، عموي بزرگوار پيامبر اكرم، خون خود را به رگهاي اسلام تزريق نميكرد چهكسي ميگويد كه اسلام پا ميگرفت؟ اگر پيشاني مبارك عدل و قران ناطق در مسجد كوفه شكافته نميشد و اسرار الهي را فاش نميساخت، اسلام راه به كجا ميكشيد؟
آري اسلام به خون پربار شده است و اين خون نه همه جا، بلكه در جاي خاص خود بايد به رگهاي اسلام تزريق گردد. چنان كه روزي اقتضاي زمان حكم ميكند اين خون بايد در خانه خدا و مسجد كوفه به رگهاي اسلام تزريق شود و روزي حكم صادر ميشود كه اين خون نه تنها بيرون از خانه خدا و كعبه بلكه حتي بايد بيرون از وادي مكه و در دشتي كه بين دو رود از تشنگي از نفس افتاده و زير آفتاب داغ در حرارت جانسوز به حال مرگ افتاده به رگهاي اسلام تزريق شود، شايد قطره خوني براين وادي ريخته شود و به آن كه مورد بخل رودها قرار گرفته جاني تازه بدهد و آن را از ريگزار به گلستان مبدل كند.
وقتي خون علي اصغر روي زمين ريخته بود و سرشار از انرژي پتانسيل كه فقط نيازمند قطرهاي بود تا به جنب و جوش درآيد و پايههاي ظلم و بيداد را متزلزل ساخته و آن را واژگون سازد، آب خود را در پستوي دجله و فرات به خواب زده بود و دم برنميآورد. آن روز نيز خون از جنس عدالت بود كه به خون پشت سد تزريق شد، خون به جوش آمد و از سرعتي كه پيدا كرده بود به نور تبديل شد و بر گلهاي اسلام تابيد.كه اين گلهاي اسلام بايد از نوري غير از نور خورشيد بهره ميبردند و اين فرات و آب فرات و دجله و آب دجله بودند كه قصد جان اسلام را كرده بود.
باز هم بگوئيد آب مايه حيات است. اگرآب مايه حيات است، چرا سينه حسين(ع) نيستان شد؟؟
|